مطالب ادبی و فرهنگی

سلام دوستان عزیز .به وبلاگم خوش آمدید .امید دارم از بخش های متنوع وب کمال استفاده رو ببرید

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «منیژه» ثبت شده است

خاطرات دبستان پرازشیطنت وبازیگوشی ودلهره وترس واضطراب و...اما شیرین .نمی دونم از کدوم بگم ازبه صف ایستادنامون سرصبحگاهی وشعر خواندمون یا زنگهای تفریح که دست هارا به هم زنجیر می کردیم ومی خواندیم عمو زنجیرباف بعله زنجیر منو بافتی و...یا خروس چته پام شکسته ...وسرودهای ملی میهن خویش کنیم آباد...ما دختران ایران می بندیم عهدوپیمان وجیغ وهمهمه وشیطنت هاوزمین خوردن ها.یادش به خیر،صفاوصمیمیت کودکانه،دوراز ریا،حرص وحسدواگربود بچه گانه بود.
زنگ مدرسه آویزه ای بزرگ روی یک صفحه ی حلبی که دلنگ دلنگ صدا می دادوخانم مستخدم وظیفه به صدادرآوردن زنگ را به عهده داشت وکه به محض شنیدن صدامامثل شلیک گلوله ازتفنگ  ازکلاسا می پریدیم بیرون و باز سروصدا وگرگم به هوا...
امروز می خوام یادی کنم از معلم های دبستان  اسم بعضی هاشون روبه خاطردارم کلاس دوم خانم خادم الحسینی وسوم خانم نعمت اللهی -و خانم ابراهیمی –خانم وکیل زاده و..مدیروناظم محترم همه شان درپناه حق.
یکی از کارهای کودکانه که نشان صداقت ومهربانی بود ،جمع کردن تارهای موی معلم بود،دانش آموزی که موفق می  شد یه تار مو به دست بیاره انگار گنجینه های بزرگ دنیا رو به اودادندوفاتحانه به بچه های دیگه نشون می داد وآن رالای کتاباش نگه می داشت. یه روز منم هوس گرفتن غنیمت به سرم زد.معلمی که دوستش داشتم ،خانم نعمت اللهی بود. همیشه عادت داشتند،طول وعرض کلاس رو درهنگام مشق نوشتن ماطی کنند .رقیه مبصر کلاس  زبل وزرنگ بود. وقتی معلم پشت می کرد،تارهای موی بلندو پرپشت معلمو می کندومثل یه غنیمتی بزرگ بین بچه ها تقسیم می کرد ودرمقابل چیزی می گرفت وآنروزهم من بی نصیب نماندم
.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۲ ، ۱۰:۴۴
زهرا اسکندری

آنروز مادر دو سه حلوا سین ( )برا صبحونه گذاشت توکیفم وراهی مدرسه شدم.مبصر کلاس چهارمم دختری از مادریتیم بود .ولی  خیلی زبان درازکه بچه هاازش می ترسیدند. با خط کش وداد وبیدادبچه ها روساکت می کرد کردوسرجاشون می نشوندواغلب بازوروتهدیدووعده نوشتن اسمشون  روی تابلو درردیف خوبا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۲ ، ۱۰:۴۳
زهرا اسکندری

داشتم مدرسمونو توصیف می کردم .کلاسای روبه قبله (جنوب)آفتاب گیرسه چهار پله ازحیاط بالاتروبا ایوانی به قول امروزیهاتراس درجلو. سقف کلاساوایوان با چوب چناروسپیدارپوشیده شده بوددفترمدرسه درهمین سمت بود.

درسمت راست ایوان پله هایی پهن و گاه باریک ومارپیچ وسه گوش وسیمانی به طبقه دوم راه داشت .راستی بالا خانه ای درکناریکی از کلاسهای طبقه دوم به سرای دارداده بودند. سرویسهای بهداشتی چنددست شویی نیمه مخروبه ای درسمت شمال حیاط مدرسه وتقریباجداازحیاط باچنددرخت درهم وبرهم انار .روی تابلوی سورمه ای رنگ مدرسه نوشته بود (دبستان دخترانه منیژه)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۲۳:۱۲
زهرا اسکندری

یادش به خیر.اسم دبستان مامنیژه بودنمی دونم چرااین اسموانتخاب کرده بودند شایدمی خواستندیه پیوندی دانش آموزان بازنان شاهنامه داشته باشند., مدرسه ما درانتهای یه کوچه ی نسبتا پهن  , پشت ساختمان شهرداری بود. مدرسه دوطبقه قدیمی وخشتی که بعضی گوشه هایش نمای آجری البته نه نو نوار.باخیلی سوراخ هایی که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۱۸:۳۸
زهرا اسکندری

یادش به خیر چه دوران خوبی بود یادمه کلاس اول  دبستان که بودم یه هم کلاسی داشتم که شوخ طبع بودودوست داشت سربه سربچه ها بذاره ومن که خیلی مظلوم وساکت بودم بااودریک نیمکت می نشستم اون روز املاداشتیم برا املا نوشتن یکی پایین میرفت ویکی بالا . نوبت اوبود که پایین بره  خلاصه بعدکلی چک و چونه راضی شد وبایه نیشگونو ویه نیشخندوکلی این پاواون پاکردن دفتر املاشو پهن کرد و من هاج واج دیدم داره مچ دستشو گاز می گیره وبلند شدوایستادو درحالی که اشک می ریخت گفت: اجازه زهرادندونم گرفته معلم به من تذکر دادودوستمو آروم کردواملا راشروع کردیم هنوزچند خطی ننوشته بودیم که معلم با تبسمی ونگاهی سرشارازمهربانی رو به من کردو انگشت سبابه رابه علامت هیس جلو صورتش بردوازمن خواست که هیچ حرکتی نکنم که دیدم معلم مچ دوستمودر حال ارتکاب جرم گرفت بعله!آخه داشت دستشو  گاز می گرفت ونیم خیز شده بودبگه اجازه....  

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۱۳:۴۰
زهرا اسکندری