مطالب ادبی و فرهنگی

سلام دوستان عزیز .به وبلاگم خوش آمدید .امید دارم از بخش های متنوع وب کمال استفاده رو ببرید

خاطرات مدرسه 5 (دبستان منیژه)

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۴۴ ق.ظ

خاطرات دبستان پرازشیطنت وبازیگوشی ودلهره وترس واضطراب و...اما شیرین .نمی دونم از کدوم بگم ازبه صف ایستادنامون سرصبحگاهی وشعر خواندمون یا زنگهای تفریح که دست هارا به هم زنجیر می کردیم ومی خواندیم عمو زنجیرباف بعله زنجیر منو بافتی و...یا خروس چته پام شکسته ...وسرودهای ملی میهن خویش کنیم آباد...ما دختران ایران می بندیم عهدوپیمان وجیغ وهمهمه وشیطنت هاوزمین خوردن ها.یادش به خیر،صفاوصمیمیت کودکانه،دوراز ریا،حرص وحسدواگربود بچه گانه بود.
زنگ مدرسه آویزه ای بزرگ روی یک صفحه ی حلبی که دلنگ دلنگ صدا می دادوخانم مستخدم وظیفه به صدادرآوردن زنگ را به عهده داشت وکه به محض شنیدن صدامامثل شلیک گلوله ازتفنگ  ازکلاسا می پریدیم بیرون و باز سروصدا وگرگم به هوا...
امروز می خوام یادی کنم از معلم های دبستان  اسم بعضی هاشون روبه خاطردارم کلاس دوم خانم خادم الحسینی وسوم خانم نعمت اللهی -و خانم ابراهیمی –خانم وکیل زاده و..مدیروناظم محترم همه شان درپناه حق.
یکی از کارهای کودکانه که نشان صداقت ومهربانی بود ،جمع کردن تارهای موی معلم بود،دانش آموزی که موفق می  شد یه تار مو به دست بیاره انگار گنجینه های بزرگ دنیا رو به اودادندوفاتحانه به بچه های دیگه نشون می داد وآن رالای کتاباش نگه می داشت. یه روز منم هوس گرفتن غنیمت به سرم زد.معلمی که دوستش داشتم ،خانم نعمت اللهی بود. همیشه عادت داشتند،طول وعرض کلاس رو درهنگام مشق نوشتن ماطی کنند .رقیه مبصر کلاس  زبل وزرنگ بود. وقتی معلم پشت می کرد،تارهای موی بلندو پرپشت معلمو می کندومثل یه غنیمتی بزرگ بین بچه ها تقسیم می کرد ودرمقابل چیزی می گرفت وآنروزهم من بی نصیب نماندم
.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۲۲
زهرا اسکندری

ارسنجان

دبستان

منیژه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی