مطالب ادبی و فرهنگی

سلام دوستان عزیز .به وبلاگم خوش آمدید .امید دارم از بخش های متنوع وب کمال استفاده رو ببرید

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات» ثبت شده است

داشتم مدرسمونو توصیف می کردم .کلاسای روبه قبله (جنوب)آفتاب گیرسه چهار پله ازحیاط بالاتروبا ایوانی به قول امروزیهاتراس درجلو. سقف کلاساوایوان با چوب چناروسپیدارپوشیده شده بوددفترمدرسه درهمین سمت بود.

درسمت راست ایوان پله هایی پهن و گاه باریک ومارپیچ وسه گوش وسیمانی به طبقه دوم راه داشت .راستی بالا خانه ای درکناریکی از کلاسهای طبقه دوم به سرای دارداده بودند. سرویسهای بهداشتی چنددست شویی نیمه مخروبه ای درسمت شمال حیاط مدرسه وتقریباجداازحیاط باچنددرخت درهم وبرهم انار .روی تابلوی سورمه ای رنگ مدرسه نوشته بود (دبستان دخترانه منیژه)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۲۳:۱۲
زهرا اسکندری

یادش به خیر.اسم دبستان مامنیژه بودنمی دونم چرااین اسموانتخاب کرده بودند شایدمی خواستندیه پیوندی دانش آموزان بازنان شاهنامه داشته باشند., مدرسه ما درانتهای یه کوچه ی نسبتا پهن  , پشت ساختمان شهرداری بود. مدرسه دوطبقه قدیمی وخشتی که بعضی گوشه هایش نمای آجری البته نه نو نوار.باخیلی سوراخ هایی که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۱۸:۳۸
زهرا اسکندری

یادش به خیر چه دوران خوبی بود یادمه کلاس اول  دبستان که بودم یه هم کلاسی داشتم که شوخ طبع بودودوست داشت سربه سربچه ها بذاره ومن که خیلی مظلوم وساکت بودم بااودریک نیمکت می نشستم اون روز املاداشتیم برا املا نوشتن یکی پایین میرفت ویکی بالا . نوبت اوبود که پایین بره  خلاصه بعدکلی چک و چونه راضی شد وبایه نیشگونو ویه نیشخندوکلی این پاواون پاکردن دفتر املاشو پهن کرد و من هاج واج دیدم داره مچ دستشو گاز می گیره وبلند شدوایستادو درحالی که اشک می ریخت گفت: اجازه زهرادندونم گرفته معلم به من تذکر دادودوستمو آروم کردواملا راشروع کردیم هنوزچند خطی ننوشته بودیم که معلم با تبسمی ونگاهی سرشارازمهربانی رو به من کردو انگشت سبابه رابه علامت هیس جلو صورتش بردوازمن خواست که هیچ حرکتی نکنم که دیدم معلم مچ دوستمودر حال ارتکاب جرم گرفت بعله!آخه داشت دستشو  گاز می گرفت ونیم خیز شده بودبگه اجازه....  

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۱۳:۴۰
زهرا اسکندری