مطالب ادبی و فرهنگی

سلام دوستان عزیز .به وبلاگم خوش آمدید .امید دارم از بخش های متنوع وب کمال استفاده رو ببرید

مکتب اگزیستانسیالیسم (Existentialisme)،

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۳۵ ق.ظ

مکتب اگزیستانسیالیسم (Existentialisme)، 

مکتب اگزیستانسیالیسم (Existentialisme)، نهضتی برای اعتراض به همه نظامها و قانونهای آرمانگرایانه ای است که می خواهند برانسان مسلط شوند. این مکتب بر خلاف اکثر مکتبهای ادبی، به جای طبیعت ادبی و شاعرانه، ماهیت فلسفی دارد.
در ابتدا سورن کی یرکه گور (Soren kierkegaard)، فیلسوف اگزیستانسیالیست دانمارکی، این نظریه فلسفی را ارایه داد و فلاسفه آلمان مانند کارل یاسپرس (KarlJaspers) و مارتین هایدگر (Martin Heidegger) آن را گسترش دادند. سپس ژان پل سارتر، استاد مجرب فلسفه، این مکتب را به جامعه ادبی فرانسه معرفی کرد. دیدگاه فلسفی این مکتب با آثار سارتر، آلبرت کامو و سیمون دوبووار عملاً وارد ادبیات شد و دوره ای از ادبیات فلسفی را در تاریخ رقم زد.

هرچند این مکتب ادبی بعد از دوره کوتاهی از میان رفت ولی تأثیر خود را برتئاترAbsurde و نویسندگانی مانند ساموئل بکت (S. Beckett) و ژان ژنه (J.Genet) برجای گذاشت.


• اگزیستانس واگزیستانسیالیسم چیست؟

اگزیستانسیالیسم در جست وجوی انسان گرایی تازه ای است که به انسان و مفهوم وجودی او می پردازد. و «ماهیت» انسان را از «وجود» او مجزا می داند. از نظر اگزیستانسیالیستها فقط خدا است که ماهیت و وجودش جدایی ناپذیر است.

برای روشن شدن مفاهیم «ماهیت» و «وجود» به عنوان توضیح می توان گفت که؛ وقتی می گوییم : «ما انسان هستیم» یعنی ما وجود داریم و این دلیل بر اثبات «وجود» ما است و «انسان» بودن ما نیز دلیل بر «ماهیت وذات» ما است. بنا بر این ماهیت انسان را باید در وجود او جست وجو کرد.بطور معمول ما براساس پیش زمینه ذهنی و دانشی که درمورد پدیده ای داریم به واقعیت آن می رسیم، درحالی که اگزیستانسیالیست ها عکس این روش را به کار می گیرند، یعنی سعی می کنند بدون دخالت ذهن ومنطق به واقعیات پدیده ای برسند و مفاهیم انتزاعی را به صورت بسیارملموس و قابل احساس درک کنند، برخلاف ذهن واندیشه که واقعیتهای عینی را به صورت انتزاعی درک می کند.

تفکر اگزیستانسیالیستی به نظریات روانشناسان «رفتارگرا» بسیار نزدیک است. رفتارگرایان ذهن انسان را در بدو تولد به «لوحی سفید» تشبیه می کنند. یعنی انسان بدون هیچ پیش زمینه ذهنی به دنیا می آید و به تدریج با عمل خود در جریان زندگی، خود و تفکر خود را می سازد.

اگزیستانسیالیستها اغلب به دین و مذهب توجه ای نمی کنند. اما کارل یاسپرس و گابریل مارسل از طرفداران اگزیستانسیالیسم مسیحی هستند که برخلاف اگزیستانسیالیسم غیر دینی، بر تعالی ارزشهای دینی تکیه می کنند.


• عقاید اگزیستانسیالیستها:

1.  توجه به آنچه که «وجود دارد»: فلسفه سنتی به سوی اندیشه های انتزاعی روکرده بود. آنان به موقعیتهای محسوس و عینی مانند شرایط انسان در زندگی روزمره اش و به عواطف او مانند احساس تنهایی، نومیدی، هراس و دلهره انسان غرق در این دنیای مادی، علاقه مند هستند. فلسفه اگزیستانسیالیستی به نوعی فلسفه دکارتی، ذهنی و پویا منتهی می شود که بهتر با واقعیت منطبق است

2.  تقدم «وجود» بر «ماهیت» : تا قبل از اگزیستانسیالیسم، فلاسفه معتقد بودند که «ماهیت» انسان بر «وجود» اوتقدم دارد ولی اگزیستانسیالیستها عکس این مطلب را ثابت کردند. آنان واقعیت «بودن» و «وجودداشتن» را بر ذات و ماهیت انسان مقدم می دانند و در وهله اول به وجود و سپس به ماهیت توجه می کنند و به عقیده آنان وجود است که ماهیت انسان را در شرایط مختلف (به صورت ترسو یا شجاع ، کارگر یا تن پرور، خوب یا بد و...) می سازد.

3.  انسان آزاد و مسؤول: اگزیستانسیالیستها سرنوشت از پیش تعیین شده و جبریت را قبول ندارند. از نظر آنان انسان، صنعتگر ویژگیها و خصوصیات «وجود» خود است. او مسؤول سرنوشت، جامعه و زمان خود است. و این دلیل بر آزادی انسان است که خود و هر آنچه را که احاطه اش می کند به میل و خواست خود هدایت کند و بر اساس اراده خود به دنیا جهت ببخشد. و همین مسأله انتخاب و تصمیم گیری برای سرنوشت و آینده باعث احساس دلشوره، هراس و نومیدی در انسان می شود.

4.  پوچ گرایی: به عقیده اگزیستانسیالیستها، این دنیا پوچ و بی هدف است. وانسان در این دنیای فانی و بی قانون بدون هیچ راهنمایی رها شده است.

5.  نفی فطرت: از نظر اگزیستانسیالیستها انسان بدون هیچ خصیصه فطری متولد می شود. یعنی هیچ چیز اولیه ای بطور فطری و ذاتی در او وجود ندارد که او را هدایت کند. و انسان تحت تأثیر هیچ نیروی درونی یا بیرونی قرار نگرفته است. به این ترتیب انسان در این دنیا و «عالم وجود » با رفتار، تجربه وتقلید ازمحیط برای خود «ماهیت» کسب می کند.


• قالبهای ادبی

اگزیستانسیالیستها خیلی ماهرانه توانایی این را دارند که زبان و همه انواع ادبی را برای خلق آثار و بیان افکار خود به کار گیرند. و در این مکتب، فلسفه پایه های ادبیات را تشکیل می دهد و نویسندگان در خلق آثار خود از فلسفه ونظریه های استادان فلسفه الهام می گیرند.اگزیستانسیالیستها اغلب در قالبهای رمان و نمایشنامه به طرح مسائل فلسفی و روانشناختی انسان می پردازند.

• موضوع و مضمون ادبیات اگزیستانسیالیستی:

در کارهای این سبک ادبی معمولاً مضامین نومیدی و تشویش و دلهره، حزن و اندوه، پوچی و بدبینی نسبت به دنیا و جامعه دیده می شود. نگاه اگزیستانسیالیستها «نگاه حسرت آلود به گذشته» است. بطورکلی آنان به اثرهای تراژیک و غمناک اهمیت زیادی می دهند که شاید این غم و اندوه ناشی ازهراس آنان از افتادن در دام مرگ و نیستی باشد.

منبع :ساغر سکوت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی